نفس های گران
نفس های گران در سینة خاموش من باری است بی پایان
و اندوه شب تـاریک نـافهمی در این دنیای سـرگردان
شب تنگ نفس های به خون آغشته از باران دلتنگی
شب بی پردة بی نام در دنیـای خـواب آلودة سنگی
دل پژمـردة قـانون انسانی سراپا خـون شـده اکنـون
دل بی تاب من هم در سکوت روح آدم ها شده مجنون
پر دلتنگ پروازم در این تنهایی غمگین پر از خون شد
پر بیچـاره ام در آسمـان بی پنـاهی ها چـه محزون شد
دری در گوشة تنگ نفس هایم به امیـد کمی پرواز
دری بسته تمام درد من بر روح سنگینش پر از آواز
به امید دلی کز روح آرامش و با دست سبکبـارش
در سنگین سنگ قبر دل را وا کنم اینک به دیدارش
به دنبال دلی هستم که در را واکند اکنون به آرامی
مرا بر سینـه اش بفشـارد آرام و مرا بـاشد دلارامی
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 22:39 توسط حسین علی نقی
|