امشب هوای یک غزل ناب کرده ­ام

چشمان بی­ حصار تو را خواب کرده ­ام

در اوج یک تلاطم دیوانه مانده­ ام

خود را میان دیده خود آب کرده ­ام

مستم ولی نه از تپش شیشه شراب

از خون چشم خود که در این قاب کرده ­ام

امشب برای آمدنت سخت تشنه ­ام

خود را بیار من هوس آب کرده ­ام